![]() خاطره ی یکی از شاهکار های کلاس دوم که بدون اغراق و یا کم گویی نوشتم که نشون دهنده ی وضعیت دبیرستان های به ظاهر خوب هستش! البته من یکی که خودم از این نوع دبیرستان ها لذت میبرم!چون خودم هنوز هم دارم توی یکی از همون ها درس میخونم یادش بخیر سال دوم آخه یه کلاس باحال و پرجنب و جوش که همیشه مشکل انضباطی داشت و همیشه یه مشکلی به وجود میآورد کلاس ما گلچین بچه های عجیب و غریب کلاس های اول بود و چند هنرمند و تعداد زیادی ورزشکار داشتیم یه روز که میخواستن همه بچه ها رو ببرن اردو گفتن همه میتونن بیان بجز کلاس دوم تجربی اون هم به این علت که ممکنه مشکلات زیادی رو در محل اردو به وجود بیارن آخه مدرسه ی ما جزو مدرسه های خوب و ممتاز و دارای مقام های زیادی توی استان بود و خب فرهنگیان هم بود اما بیش از70%از بچه های غیر فرهنگی تشکیل شده بود! به این دلایل نگذاشتن ما بریم اردو و واسه هیمن با بچه ها تصمیم گرفتیم که خودمن بریم اردو که هم به مدیر و معلم ها ضدحال بزنیم وهم خودمون حال کنیم و قرار شد که یه مینی بوس بگیریم و بریم محل اردوی دبیرستان روز اردو همه ی بچه های کلاس اومدن و وقتی معاون گفت شما واسه چی اومدید همگی مسخره اش کردن و شروع به بزن و بکوب کردن! وقتی مینی بوس اومد و ما وسار شدیم مدیر که خیلی عصبانی شده بود اومد و به راننده توهین کرد و گفت اگه بخوای این بچه ها رو ببری اردو ازت شکایت میکنم راننده ی بیچاره هم گفت باشه و وقتی مدیر رفت بهمون گفت شما برین دوتا کوچه اونور تر وایسید تا بیام سوارتون کنم و ما هم قبول کردیم سوار که شدیم یکی از بچه ها دف میزد و ما هم میزدیم و میرقصیدیم البته چند تا از بچه ها رفتن خونه و دوتا از بچه های کلاس رباضی هم اومدن همرا ما و خب جا هم نداشتیم و به زور کنار هم نشسته بودیم 1ساعت ونیم توی راه بودیم و نصفه های راه کنار زدیم تا خرید کنیم اخه دیگه نمیخواستیم بریم جای که دبیرستان رفته بود بلکه میخواستیم بریم یه جای باصفا و باحالتر توی مغازه هرچی سیگار و تنباکو میوه ای بود رو خریدیم(چه کلاس باحالی از چه مدرسه ی با اسم و رسمی) راننده وقتی رسوندمون گفت من میرم و عصر برمیگردم و شما هم هرغلطی خواستید بکنید ما هم لباسامون رو عوض کردیم و آتیش رو به راه انداختیم تا قلیون ها رو رو به راه کنیم چند نفر هم داشتن سیگار میکشیدن و یکی از بجه ها هم زنگ زد که برامون مشروب بیارن که متاسفانه سر قیمت به توافق نرسیدیم و نشد! میزدیم و میرقصیدیم و دوتا نوازنده مون هم کلی بهمون حال دادن چون واقعا هنرمند بودن راستی این رو هم بگم که خرخون کلاس و همینطور بچه مومن کلاس هم اومده بودن که مجموعه ی کلاسمون تکمیل بشه! پاسور بازی میکردیم و چرت و پرت میگفتیم و همدیگه رو پرت میکردیم توی آب و توی اب کشتی میگرفتیم!! من چون از دود بدم میومد واسه همین مفتخر به لذت های اکثر بچه ها نشدم!! عصر که شد کمکم راننده هم پیداش شد و اومد دنبالمون واسه همین دیگه رفتیم و وقتی وارد شهر شدیم توی چهار راه ها که پشت چراغ گیر میکردیم دف میزدیم و داد و بیداد راه میانداختیم که مردم تعجب کرده بودند بدنمون بوی دود گرفته بود و وقتی رفتم خونه خیلی سریع دوش گرفتم روز بعد که رفتیم همگی مون رو بردن جلوی دفتر آخه توی کلاس ما هیچ کس بقیه رو لو نمیده اما یکی از اون دوتا بچه کلاس ریاضی ما رو لو داده بود جالب اینجا بود که فیلم های اردو هم لو رفته بود ومدیر داشت به پدر ها و مادر هایی که به خاطر غیبت بچه هاشون اومده بودن نشون میداد من هم خیلی جلوی بابام خجالت کشیدم دوتا از بچه ها رو 50000تومن جریمه کردن که باعث و بانی این اردو و کرایه کردن مینی بوس بودن و بقیه رو هم با کم کردن 3نمره انضباط راهی کلاس کردن البته بعد از 3 روز جلوی دفتر وایسادن خوش حال میشم که نظرتون رو بدونم
صفحه قبل 1 صفحه بعد بچه های باحال کلاس تجربی خاطرات جالب و بامزه کلاس و اتفاقات باحال درباره وبلاگ آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
![]() نويسندگان |
|||||
![]() |